*کتاب جدید فوئنتس تا یک هفته دیگر(اول اکتبر) منتشر میشود. اسماش la voluntad y la Fortuna است، و به فرانسه laVolonté et la Fortune (انگلیسیاش را نمیدانم چطور ترجمه میکنند) امیدوارم یک مترجم درست و حسابی فارسی برنامهریزی کرده باشد برای ترجمهی کتاب.
فوئنتس نوامبر امسال هشتاد ساله میشود و اسپانیایی زبانها قرار است جشنهای هشتاد سالگیاش را با جشن رونمای این کتاب شروع کند. ال پاییس هم نمیدانم چطور اجازهاش را گرفته و چند روز پیش در یک حرکت! خیلی غیرعادی چند صفحه اول کتاب را منتشر کرده است.
فوئنتس نوامبر امسال هشتاد ساله میشود و اسپانیایی زبانها قرار است جشنهای هشتاد سالگیاش را با جشن رونمای این کتاب شروع کند. ال پاییس هم نمیدانم چطور اجازهاش را گرفته و چند روز پیش در یک حرکت! خیلی غیرعادی چند صفحه اول کتاب را منتشر کرده است.
دوهفته است میخواهم این پنج شش صفحهای دوست داشتنی را ترجمه کنم، خود ِ عاقلام نمیگذارد. برعکس این همه اعتماد به نفسی که برای ترجمه از متن انگلیسی و فرانسه دارم، در اسپانیایی هیچوقت به خودم اطمینان ندارم. اینقدر که این زبان روان و آسان و روراست است. اصلاً به گمانم سهل و ممتنع باشد.
کسی اینطرفها هست که اسپانیایی بداند و بخواهد این چند صفحه را ترجمه کند؟ من میتوانم ویراستاریاش کنم بعد. یا اینکه من ترجمه میکنم، آن یکی ویراستاری کند. به هر حال جرأت و اعتماد به نفس میخواهد ترجمه چند صفحه اول کتابی که خودش را نخواندهای. ولی به هیجاناش میارزد، هم برای مترجم و هم خواننده.
فوئنتس توی مصاحبهاش با ال پاییس گفته بود که به نظرخودش این بهترین رماناش است.
کسی اینطرفها هست که اسپانیایی بداند و بخواهد این چند صفحه را ترجمه کند؟ من میتوانم ویراستاریاش کنم بعد. یا اینکه من ترجمه میکنم، آن یکی ویراستاری کند. به هر حال جرأت و اعتماد به نفس میخواهد ترجمه چند صفحه اول کتابی که خودش را نخواندهای. ولی به هیجاناش میارزد، هم برای مترجم و هم خواننده.
فوئنتس توی مصاحبهاش با ال پاییس گفته بود که به نظرخودش این بهترین رماناش است.
**این هم پل استر عزیز که به افتخار پاریس ریویو برایمان داستان خوانده. با آن صدای ماهاش.
.
پ.ن: سوم مهر تولدم است. تا همین الان طبق تاریخ میلادی فکر میکردم پس فرداست. حالا جشن و میهمانی و خوشگذارنیام چهارم مهر، ولی من آن سوم مهرم را خیلی دوست داشتم، نقش مهمی داشته توی زندگیام . دو سال اول مدرسه هم انگشت نمای همه بودم برای اینکه سه روز کوچکتر از آنی هستم که باید.
بعد هم برای فردا، این یک روزِ به خیال ِ خودم باقیمانده برنامه داشتم میخواستم یک کار انقلابی و هیجانانگیز به افتخار بیست و شش سالگیام... چه میدانستم تقویمها بازی در میآورند و امسال یک روز پس و پیش میشود... کدام خدای المپ نگهبان اخلاق بود؟کارش را خوب انجام میدهد. بیخیال شدم به گمانم.