نمیدانم تا حالا این بازی «من هیچوقت...» را بازی کردهاید یا نه. اینطوری است که دور میز مینشینید و کسی که بازی را شروع میکند یک جمله میگوید که با من هیچوقت شروع میشود. مثلاْ «من هیچوقت آتن را ندیدهام» یا «من هیچوقت ازدواج نکردهام»، حالا باید آنهایی که این جمله در موردشان صدق نمیکند یک عکس العمل نشان دهند.
ایران که بازی میکردیم عکسالعمل این بود که هر کس که جملهی گفته شده دربارهاش صدق نمیکند برود صندلی دست راستیاش بنشیند، اگر هم کسی آنجا نشسته بود، روی پای نفر قبلی مینشیند. توی نسخهي اروپاییاش - و مشخصاْ فرانسوی- مثل تمام بازیهای موجود دیگر، عکسالعمل نوشیدن است. این است که آخر بازی تقریبا همه مستاند. میتوانید هم دو تا عکسالعمل را با هم داشته باشید، یعنی لیوان به دست بروید روی صندلی کناری.
خب البته بازی حواشی دیگری هم دارد. مثلاً اینکه کسی که نوبتاش است با توجه به شناختی که از بقیهی آدمهای بازی دارد، سعی میکند من هیچوقتهایی بگوید که بعضیهای مشخص مجبور شوند هی بنوشند. یا اینکه توی آن یکی نسخه، باعث شود که گاهی چهار نفر روی پای یک نفر نشسته باشند یا جملهای بگوید که خودش جا به جا نشوند و در عوض نفر سمت چپی مجبور شود جا به جا شود و بنشیند روی پای او.
بازی برای جمعهایی که به خوبی همدیگر را نمیشناسند تبدیل میشود به راهی برای شناختن، موقعیتی میشود برای پرسیدن همهي سوالهای مپرس به صورت غیر مستقیم. با جملههای من هیچوقت میتوانی به دوستی فرصت دهی که اگر خواست رازی را که فقط به تو گفته برای همهي گروه دوستی برملا کند.
خلاصه از این فرصتهایی که همه شوکه میشوند زیاد توی بازی پیش میآید: مثل وقتی که با جملهی «من هیچ وقت با کسی که ازدواج کرده باشد رابطهـرابطهی عاشقانه نداشتهام» یک دفعه میبینی که چهار نفر از دور میز برای نشستن روی صندلی- یا پای- سمت راستی جا به جا میشوند یا دستشان میرود سمت لیوانهایشان که بنوشند.
و خب حتماً بدیهی است که جملههایی مثل «من هیچوقت مک دونالد نخوردهام» معمولاً محدود به همان چند دقیقهای اول بازی است یا مربوط به وقتی که هدف بیشتر وادار کردن شخص خاصی به عکسالعمل (نوشیدن یا روی پای کسی نشاندن است). اگر نه در حالت عادی بعد از بیست دقیقهی اول جملهها به سمت I've never been in a three.some یا I've never had a one night stand relation یا من هیچوقتهای سر راستتر مثل من هیچوقت فلانی را نبوسیدهام، میل میکند.
...
همهی اینها فقط یک مقدمه بود که بگویم، تازگیها یک کتگوری جدید توی ذهنام درست شده. کتگوری آدمهایی که انگار تمام زندگیشان مواظباند طوری رفتار کنند که بتوانند توی بازیهای من هیچوقت، به قدر کافی جمله برای گفتن داشته باشند.
میدانید تعصب روی نگه داشتن جملهای که با من هیچوقت شروع میشود، تعصب بدی است. من یکی از آن آدمهایام. روی من هیچوقتهام پافشاری غیر منطقی میکنم، و نگهشان میدارم. انگار که قرار است بالاخره روزی یک بازی من هیچوقتی در کار باشد و قرار است درش با رکورد من هیچوقتهایام برنده شوم. میدانم که کار درستی نیست، اما نمیتوانم از دست این همه من هیچوقتی که برای خودم درست کردهام و کماکان هم بهاشان اضافه میشود، رها شوم.
خوب نیست که آدم یک سفر درسی-کاری را که میداند برای آیندهی شغلیاش مهم است پس بزند فقط به خاطر اینکه یک من هیچوقتی دارد که بر اساس آن قرار نیست پایاش را بگذارد توی امریکا، خوب نیست که نتواند از پروازهایی که امارات ستاپ دارند استفاده کند چون «من هیچوقت...»، یا خیلی روزمرهتر، دوستی آدمهایی را که از دنیای مجازی میشناسد، را روی شبکههایی مثل فیسبوک رد کند، چون توی ذهناش یک جملهی غیر منطقی دارد که «من هیچوقت آدمهای مجازی و حقیقیام را قاطی یک شبکه مشترک نمیکنم.»
میدانم که گفتن اینها تصویرم را به عنوان یک آدم غیر منطقی خراب میکند، اما میدانم هم که تعداد آدمهایی که اینقدر رها هستند که این من هیچوقتها را ندارند یا حتی پیشرفتهتر، سعی میکنند از دستشان رها شوند، و آگاهانه میخواهند که من هیچوقتی نداشته باشند، خیلی کم است. همه کمابیش جملههایی از این دست توی ذهنشان دارند. احتمالاً شما هم این روزها به این من هیچوقتهای مربوط به انتخابات برخوردهاید.
و نمیدانم چطوری میشود که یکدفعه این من هیچوقتها تبدیل میشود به جملههای افتخار آمیز زندگی یک آدم. رها شدن ازشان خیلی سخت است، کسی هم نمیتواند کمکات کند، چون هر بحثی با یک آدم من هیچوقتی، به لجبازیاش ختم میشود.