جمعه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۷

دل مارکِ لپ‌تاپ است، زیر دست‌ِ آدم‌ها*

کامپیوترم امروز سی ثانیه بعد از ارائه‌ی مقاله‌ام، از بالای تریبون، یعنی ارتفاع حدود دو متری افتاد زمین. یعنی ارتفاع تریبون رو اضافه کنید به سن، افتاد پایین سن. بعد این کامپوتر نازنین، فقط هاردش خش برداشت، همون‌جا توی دانشگاه، هارد به هارد کردم و با چشم خودم دیدم که اطلاعاتش سالمه، توی سه ساعت یه هارد جدید خریدم، ویندوز نصب کردم و درایورهایی رو که نداشتم دانلود کردم، حالا هم دارم باهاش می‌نویسم. تازه همون موقع بعد از افتادن هم روشن می‌شد، اما تا حدی که ویندوز بیاد بالا، بعد هنگ می‌کرد.
خوبی‌اش اینه که در حضور هم‌کلاسی‌ها و دوستام این اتفاق افتاد و این یعنی دست کم تا شش ماه گیر نمی‌دن بهم که چرا این لپ تاپ کهنه رو دور نمی‌اندازی و مکینتاش نمی‌خری، یعنی همه فهمیدن که کلاً هر ایرادی که هر وقت کامپیوترم داشته باشه تقصیر منه و نه اون بیچاره. خدایی‌اش یه مک که از دو متری پرت بشه پایین چه اتفاقی براش میافته؟
.
این که چرا افتاد رو هم بگم؟ احساس کردم گرم‌اش شده کامپیوترم. بعد طبق معمول تا نیمه گذاشتم‌اش روی میز که تا اونا سوالی چیزی بخوان بپرسن، این‌ هم داغی‌اش کم بشه. اما خب یادم نبود یه مفهومی وجود داره به اسم تعادل که باید حواسم باشه به‌اش و بیش‌تر از نیمه‌‌اش روی هوا نباشه. این شد که بووم... افتاد پایین و تنها کسی هم که نگران نشد خودم بودم چون دفعه‌ی اول‌اش نبود که از بلندی پرت می‌شه، مشخصاً دفعه‌ی چهارم‌اش بود. اصلاً می‌دونید بعضی‌ها رو که شایسته‌ی مک داشتن نیستن، بذارید با لپ تاپ قدیمی‌شون سرگرم باشند.
.
* تیتر از این‌جا