skip to main
|
skip to sidebar
پنجشنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۷
هفت اسب سفید
بعد از ظهر تابستان، توی جهنم گرمای زمینتاب-آسمانتاب تلفن زده بود که هفت تا اسب سفید میخواهم، تو سراغ داری؟ گفته بودم واای نه ستاره، تو سالممان بودی...
حالا فیلمشان اکران شده، چشم و دلات روشن دختر.
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
نوشتههای من زندگی من نیستند. اینجا نمینویسم تا زندگی را روایت کنم، مینویسم تا با افزودن به یا کاستن از آن چیزی را دگرگون کنم.
dedicatedtobooks[at]gmail[dot]com
.
...
.چرا نویسنده نشدم؟
(6)
پ
(1)
پامیر
(2)
دوستتر میدارمشان
(13)
سرزمینهایام- کتابهایام
(5)
قیامت میکنی سعدی
(8)
کتابهای خوب برای...
(6)
کتابهای نخرید، نخوانید
(4)
میراث جهانی انسانیت
(1)
نویسندگی
(5)
و ترجمه میکنند
(3)
ییی
(10)
...
نقطه سرخط
KHERS
منصفانه
چپ کوک
پروتستر نوتس
آیدای کارپه دیهم
دوشنبه
یادداشت های یک خواب زده
سی و پنج درجه
زنی شبیه ذوزنقه
گل مریم
صفحهی سيزده
بهناز میم
دوشنبه ها
ولوج
مثل آب، مثل آتش
در سایه درخت سیب
رضا قاسمی
يادداشتها و چيزهاي ديگر
redway
مکانی در آفتاب
Menu
آزاده عصاران
سمرقند
نون-جیم
کافه ریسترهتو
فول متال جکت
فرانسوی
كافه ناصری
صورتکِ خیالی
همه میدانند
زن روزهای ابری
آقا بهمن
حاشيهها
شاهد قدسی
نمایش 25
نمایش همهF
...
مهٔ 2008
(9)
ژوئن 2008
(10)
ژوئیهٔ 2008
(11)
اوت 2008
(14)
سپتامبر 2008
(14)
اکتبر 2008
(13)
نوامبر 2008
(13)
دسامبر 2008
(14)
ژانویهٔ 2009
(18)
فوریهٔ 2009
(15)
مارس 2009
(13)
آوریل 2009
(20)
مهٔ 2009
(3)
ژوئن 2009
(7)
ژوئیهٔ 2009
(4)
اوت 2009
(3)
سپتامبر 2009
(4)
اکتبر 2009
(2)
نوامبر 2009
(5)
دسامبر 2009
(9)
ژانویهٔ 2010
(7)
فوریهٔ 2010
(2)
مارس 2010
(5)
آوریل 2010
(15)
مهٔ 2010
(6)
ژوئن 2010
(4)
ژوئیهٔ 2010
(3)
اوت 2010
(4)
سپتامبر 2010
(4)
اکتبر 2010
(7)
نوامبر 2010
(8)
دسامبر 2010
(5)
ژانویهٔ 2011
(5)
فوریهٔ 2011
(6)
مارس 2011
(1)
آوریل 2011
(3)
مهٔ 2011
(4)
ژوئن 2011
(1)
ژوئیهٔ 2011
(4)
اوت 2011
(1)
سپتامبر 2011
(2)
اکتبر 2011
(1)
دسامبر 2011
(1)
فوریهٔ 2012
(3)
مارس 2012
(6)
مهٔ 2012
(2)
اوت 2012
(4)
سپتامبر 2012
(7)
اکتبر 2012
(6)
نوامبر 2012
(3)
دسامبر 2012
(9)
ژانویهٔ 2013
(3)