چهارشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۷

فروید ِ‌ سارتر

همیشه سعی کرده‌ام در مورد نویسنده‌ها، فیلسوف‌ها و به طور کلی آدم‌بزرگ‌هایی که نوشته‌ها‌شان جریان‌ساز بوده یا حساسیت برانگیز، سراغ کتاب‌ها یا نوشته‌های دستِ دوم نروم. یعنی اگر قرار باشد درباره‌ی فروید، نیچه، مارکس(چرا همه‌شان آلمانی زبان شدند؟) و یا مثلاً داروین بدانم مستقیم آثار خودشان را بخوانم و نه چیزهایی که دیگران درباره‌شان نوشته‌اند. بدترین نوع این نوشته‌های دستِ دوم هم بدبختانه معمول‌ترین‌شان هستند: آن نوشته‌های تالیف مانندی که علاوه بر توضیح جامع! و مانع! ِ نظریات یک آدم، ته‌اش هم یک نقد می‌آورند و همه‌ی نظریات را نقد می‌کنند که به حساب خودشان تحلیلی حرف بزنند.
به هر حال خطر تحلیل‌های بی‌ سر و ته و حاشیه‌های پرت و پلا برای نوشته‌هایی که به یک‌باره از حوزه‌ي امن علم و فلسفه وارد حوزه‌ی عام می‌شوند، خیلی زیاد است.( مثل این است که یک وبلاگ safe با خوانندگان سالم دارید،‌ بعد یک‌دفعه در بالاترین به‌تان لینک می‌دهند، یک عالمه آدم از همه جا بی‌خبر می‌آیند برای‌تان کامنت‌های اگرسیو و بی‌ربط می‌گذارند).
داشتم می‌گفتم که ترجیح‌ام نوشته‌ی مستقیم است. اما همیشه استثناء‌هایی وجود دارد،‌ یکی از این‌ها نمایش‌نامه‌ای است که سارتر در مورد فروید نوشته، قاسم روبین هم ترجمه‌اش کرده. کتاب نه این‌که فلسفی باشد و فروید را توضیح دهد اما برای فهم به‌تر فروید بی‌نظیر است،‌ مخصوصاً که روایت‌اش داستانی‌ است، به نظر من یکی از کارهای سارتر است که زمان و مکان نمی‌شناسد و همیشه ارزش‌مند خواهد ماند.
خلاصه این که واقعاً توصیه‌اش می‌کنم.

پ.ن : فکر کنم به دوره ی کهن‌سالی کتاب‌خوانی‌ام رسیده‌ام‌. کتاب‌هایی را که در گذشته خوانده‌ام به نظرم به‌تر از کتا‌ب‌های این روزهای‌ام می‌رسند. همین‌طوری هی بی‌هوا یادشان می‌کنم و برای بارِ ان‌ام فکر می‌کنم که همه جوره مدیون کتاب‌خانه‌‌های بی‌نظیر دانشگاه تهران هستم. یک روزی از هم‌این روزها و مخصوصاً‌ قبل‌از مرگ‌ام همه‌ی کتاب‌های‌ام را می‌دهم به دانشگاه‌ تهران.