آمدهام حوالی مون پلیه٬ دقیقترش غاری در حوالی مون پلیه٬ از آنجاهایی که برای اینکه بروی شهر باید دو سه روز صبر کنی یکی بیاید رد شود و تو را ببرد شهر. البته تا نزدیکترین روستا یک ساعتی پیاده راه است که آنجا مثلاً میشود مسواک یا شامپو خرید٬ اینترنت نفتی دایل آپ هم دارد که با همان در حال لاگیدنم. ( در این شرایط قرابت معنایی دارد با لاسیدن) همه چیز همانقدری که میخواهم آرام است. آمده بودم دو هفته بمانم و بعد بروم تورینو یا جاوا(اندونزی) اما حالا مطمئنم که دست کم یک ماه را اینجا میمانم و اندونزی هم در هیچ صورتی نمیروم. اسم قطار و هواپیما که میآید کهیر میزنم. گیرم که اینجا حمام درست حسابی در کار نیست٬ توی چادر باید زندگی کنم و مدام دچار این توهمم که حشرهای روی بدنم راه میرود یا نیشم میزند اما میخواهم به ذهن خسته و کوفتهام اهمیت بدهم و از این مستأصلترش نکنم.
پ.ن : آمدم شهر آذوقه بخرم، یه ده تایی ایمیل داشتم از این جنس که خوش بگذره و تعطیلات و اینا. درست که از وضعیتم این جا راضیام اما از هشت صبح تا هشت شب - ده ساعت کار می کنم. یک روز تعطیل شنبه ها هم از بیکاری دیوانه می شوم، نه کتابی، نه فیلمی،نه هیچ وسیله وقت گذرانی. تنها کاری که بلدم برای شنبه این است که صبح تا شب را توی رودخانه بمانم تا گرما قابل تحمل شود.