هجده ساله بودم که دانشگاه تهران٬ کوی دانشگاه، روزنامه های زنجیرهای و روزنامهنگاران و دانشجویان سیاسی، بهم فهماندند که راه فرار از سطحی بودن سیاست، پناه بردن به ادبیات است. من بعدها به چشم خودم دیدم که سطحیترین همدانشگاهیها و همکلاسیهایم با شرکت در یک اعتراض دانشجویی و ترجیحاً یک روز بازداشت شدن چگونه ماه بعد به عنوان فعال دانشجویی و به عنوان متخصص مسائل ایران با رادیو بی بی سی و صدای امریکا مصاحبه میکردند و هم سن و سالهای پدرم، همانهایی که درست یا غلط هزینه داده بودند برای آینده مملکتشان، شبها ساعت هشت ونیم به حرفهایشان گوش میکردند تا ببینند آینده این مملکت چه میشود.
هنوز که هنوز است بدبینم به هر حرکت دانشجویی.
بزرگترین خوش شانسی من همین بود آن روزها. سیاست خودش را کنار کشید تا کتابها بشوند همه ی زندگی من. به نویسندگی مؤثر شک کرده بودم. اما هنوز می خواستم نویسنده شوم.
هنوز که هنوز است بدبینم به هر حرکت دانشجویی.
بزرگترین خوش شانسی من همین بود آن روزها. سیاست خودش را کنار کشید تا کتابها بشوند همه ی زندگی من. به نویسندگی مؤثر شک کرده بودم. اما هنوز می خواستم نویسنده شوم.