چهارشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۷

کی گفته دزدیه؟ یا خریدیم یا هدیه است

یکی بود یکی نبود، سال‌های سال‌ پیش آلمانی‌ها از اونجا که مشکلات داخلی داشتند و کشتی خوب نداشتند، به دو سه تا مستعمره خودشون توی افریقا قانع بودند و خیلی به کسی کاری نداشتند. یکی از همین روزها بود توی سال 1908 که احساس کردند که از تخت پادشاهی، نجویا یکی از پادشاه‌های منطقه‌ای کامرون، مستعمره وقت، خوش‌شون اومده. شاه یه تخت آبا و اجدادی داشت که هنر افریقایی مطلق بود. اصلاً همه‌اش هنر بود و سمبلیسم. بعد اینا براش یه نامه نوشتند گفتن ما از تخت پادشاهیِ تو خیلی خوش‌مون اومده بنابراین باید تخت رو هدیه کنی به شاهنشاه ماه ویلیام(گیوم) دوم. اونم تنها کاری رو می‌تونست کرد، تخت‌اش رو داد تا از تخت نیاندازندش پایین. در ازاش هم چندتا صفحه اپرا هدیه گرفت .
گرچه خیلی فایده نداشت و چند سال بعد در 1930 فرانسوی‌ها سر رسیدند و اون رو تبعیدش کردند و در تبعید مرد.‌
بعد پسر این آدم به پادشاهی رسید، و همون طور که همه می‌دونن پادشاه برای این‌که قدرت‌اش رو به دست بیاره و پیش مردم‌اش اعتبار داشته باشه و اصلا تواناییش رو به صورت سمبلیک نشون بده باید بشینیه روی تخت آبا و اجدادی. هر چی اینا نامه نوشتند به موزه‌ی مردم شناسی برلین که آقا اینی که شما گذاشتید توی موزه، زندگی ماست. رابطه‌ی مستقیم با فرهنگ ما داره. اصلاً حتی گذشته نیست که بذاریش توی موزه، بدین‌اش به ما. آلمانی‌ها ندادند که ندادند. گفتن هنر افریقایی افتخار موزه ماست بعدش هم ما این رو هدیه گرفتیم هدیه رو که پس نمی دن.
.
اعلی‌حضرت جای شما توی موزه است
اینا گفتن شما تخت‌مون رو بدین ما چیزهای قدیمی به‌تون می‌دیم، آثار باستانی واقعی. بازم آلمانی‌ها قبول نکردن، گفتن اونا رو اگه بخوایم می‌خریم. بعد تنها راه این شد که هر شاهی به قدرت می‌رسه برای مراسم تاج‌گذاری‌اش بره توی موزه برلین بشینه روی تخت تا قدرت سمبلیک‌ش رو به دست بیاره و مردم‌اش به اصطلاح قبول کنند روی تخت نشسته.
تا این‌که سال 1996 یه عده‌ای صداشون درآمد که آقا توهین تا این حد؟ شاه یه کشور دیگه باید بیاد توی موزه‌ی شما بشینه روی تخت، تاج‌گذاری کنه؟ که فرهنگ زنده رو دارید می‌برید توی موزه؟ حتماً فردا پس فردا هم می‌خواید این عکسها و فیلم ها رو هم بزنین توی موزه‌تون برای پربارتر کردن‌اش. و این‌که شما انگار اصلاً حواس‌تون نیست که طرف‌تون یک فرهنگ انسانی زنده است.
این شد که موزه برلین گفت باشه ما پول می دیم که یه تخت دقیقاً عین همین درست کنند، یک کپی بی‌نقص. کپی درست شد، اما‌ اصل رو موزه برلین برداشت و کپی رو دادن به شاه. اونا گفتن آخه اون که اصل هست آبا و اجدادیه، موزه‌ی برلین گفت این دو تا با هم مو نمی‌زنن. اصل و کپی ندارن. پادشاه هم قبول کرد چون کار دیگه‌ای نمی‌تونست کنه. اگر نه بعداً یواشکی گفت اگه فرقی نمی‌کنه خب کپی رو شما بردارین این رو که برای ما ارزش سمبلیک داره بدین به ما.
.
No marbles No Flame
قصه‌ي ما به سر رسید و از این قصه نتیجه می‌گیریم که تا وقتی استخوان‌های انسان‌های دوره‌ی استعماری نامیبی توی موزه‌‌های آلمانیه و سرهای واقعی مائوری‌های نیوزیلند توی موزه‌های فرانسه و امریکاست و نوه‌هاشون دارن خودشون رو می‌کشند سر پدربزرگ‌هاشون رو پس بگیرند. اصلاً فکرش رو هم نکنید که چیزی رو که توی شوش یا تخت جمشید حفاری کردند و مال دوهزار پیش هست رو میشه از شون گرفت. اگر هم پافشاری کنید اول باید برید از توی بانک مرکزی دریای نور رو بردارین بدین به هندی‌ها. و بعد فکر می‌کنید این قصه پس دادن کی تموم می‌شه؟ تا کجا دقیقاً می‌شه رفت؟
حالا این دعواها که کلاً نابرابر است اما اگر روزی یونان با اتحادیه اروپا تونست مجسمه‌های پارتنون رو از بریتیش میوزیوم بگیره و هر بار که جلسه دارند دعوای بزن بزن راه نیاندازند، امیدواری‌ها بیشتر می‌شه. اما خب انگلیسی‌ها تا ابد می‌توانند بگویند اینها رو خریدیم. یونانی‌ها هم خواهند گفت از عثمانی‌ها‌ خریدید، دزدیه، جنس دزدی خریدید.
فعلاً یه جنبشی توی یونان راه افتاده به اسم نوماربل نو فلیم. منظورشون اینه که اگر مرمرها را پس ندهید، مشعل المپیک رو برای 2012 لندن به‌تون نمی دیم.
.
و...
گفته بودم که درباره‌شان یکی یکی می‌نویسم. و می‌دانم که این همه لینک توی یک صفحه روی اعصاب است، اما وقتی آدم یک قصه‌ی را با این زبان تعریف کند مجبور است که رفرنس بدهد تا یادآوری کند که قصه واقعی است.
.
و این‌که البته یک کنواسیون بین‌المللی 1970 هست برای مقابله با دزدی آثار فرهنگی اما یک. قانون عطف به ماسبق نمی‌شه دو. هیچ کدام از کنوانسیون‌های بین‌المللی ضمانت اجرایی ندارند، یعنی اگر کسی رعایت‌شون نکنه فقط بهش می‌گن وای چه بچه‌ی بدی. سه: کشورهای اصلی که دارنده‌ی اشیا هستند معمولاً کنوانسیون را امضا نکرده‌اند. و چهار: بعدش‌م کی گفته دزدیه، یا خریدیم یا هدیه است.