امیرمهدی حقیقت، برای من قبل از اینکه یک مترجم فوقالعاده باشد، یک دوست خیلی خوب است. اما خوشحالیام از اینکه با نشر ماهی قرارداد کپیرایت آثار جومپا لاهیری را امضا کردهاند، مشخصاً به خاطر صنعت نشر و ترجمه است. اینکه بعد از اینهمه سال هنوز ناشران ایرانی ننشستهاند یک پایگاه داده بین خودشان راه بیاندازند تا بدانند کی دارد چی ترجمه میکند، را اصلاً نمیفهمم.
اینکه توی این بازار کتابی که به قول خودشان وضعاش خطرناک است، همزمان سه ناشر از سه مترجم یک کتاب را چاپ کنند، به نفع هیچکس نیست. اینرا مترجمان هنوز خیلی نه، اما ناشران معروف تازگیها متوجه شدهاند و جز در شرایطی که طرفشان یک مترجم عالی نباشد ریسک چاپ همزمان کتاب را دیگر نمیکنند.
منظورم این است که حتی خوشحالیام خیلی به حقوق مؤلف و اینها هم ربطی ندارد، توی شرایطی که این همه کشور دنیا کپیرایت کتاب را رعایت میکنند، حالا همین یک ایران نمیتواند ضربهی آنچنانی به حقوق نویسندهی خارجی بزند، اما به صنعت نشر خودمان و حقوق مترجم چرا.
.
عادت دارم که وقتی کتاب به فرانسه یا ایتالیایی میخوانم اینقدر از زیبایی زباناش لذت میبرم که هی امتحان میکنم ببینم توی زبان فارسی چطوری میشود، اتفاقی که هیچ وقت توی انگلیسی برایام نیافتاده. همینطوری شد که سنگ صبور عتیق رحیمی را برای دلخودم یک سوماش را ترجمه کرده بودم. ایران که بودم وقتی امیر مهدی گفت چاپاش کنم برایام جدی شد.
اما از آنجا که دوباره کاری توی مترجمی را تحمل نمیکنم زنگ زدم به نشر ورجاوند، ناشر قبلی آثار عتیق رحیمی که ببینم آنها نداده باشند به مترجمی،کسی در حال ترجمهاش نباشد، یا کپی رایتاش را گرفتهاند یا نه. گفتند ما که نه، اما توی روزنامه خواندهایم نشر چشمه انگار قرار است چاپاش کند. بعد آقای نشر چشمه را دیدم گفت ما که خبر مستقیم نداریم، اما فلانی مصاحبه کرده گفته دارم ترجمهاش میکنم میخواهم بدهم به نشر چشمه چاپ کند. خلاصه تا حالا کسی با ما حرف نزده، تو اگر ترجمه کنی چاپ میکنیم. اگر هم بدهی به ناشر دیگری و زودتر از ما چاپ کند، ما دیگر کار آن یکی مترجم را چاپ نمیکنیم. رقابت توی این فضای نشر عاقلانه نیست. خب بدیهی است که من هم گفتم بیخیال بالاخره یکی دارد ترجمه میکند.
اما حالا شما فکر کنید من از نشر چشمه نپرسیده بودم و مثلاً کار را داده بودم به ناشری که اینقدر عاقل نیست که از رقابت دوری کند. آخر میدانید یک واقعیت تکاندهندهی دیگر هم توی ترجمه وجود دارد، مترجمی برمیدارد کتابی را ترجمه کند، اما تا وقتی که کار را تقریباً تمام نکرده به هیچکس- نه ناشر و نه روزنامهها- نمیگوید نکند که مترجم دیگری از کتابِ معروف خبردار شود و بردارد و کتاب را چاپ کند. اینطوری است که همزمان چندنفر فکر میکنند خودشان تنها مترجم فلان کتاباند، تا وقتی که کتاب برود ارشاد برای مجوز.
و این یک شوخی نیست، ترجمهی یک اثر معروف توی ایران همینطوری اتفاق میافتد. همزمان چند نفر ترجمه میکنند، همزمان چند ناشر کتاب را میفرستند ارشاد و به محض مجوز گرفتن چاپ میکنند. اما تازگیها به خاطر وضع بد فروش کتاب، قرار ناگفته بین ناشران معروف این شده که ناشری کتاب را چاپ کند که زودتر مجوزش را بگیرد.
همهی اینها را البته بگذارید کنار این واقعیت که توی ایران کم کتاب ترجمه میکنیم، مترجم خوب کم داریم، ناشر خوب و قوی هم. حالا اینکه اینهمه انرژی کارا باید صرف یک کتاب شود را نمیفهمم. توی قفسه کتاب هر کدام از این ناشران را که نگاه کنید یک عالمه کتاب خوب منتظر ترجمه است که خاک میخورد و کسی سراغشان نمیرود. خوشحالم که تعداد مترجمان و ناشران هوشمند که دنبال راه دیگری میگردند که از این وضعیت درآییم دارد بیشتر و بیشتر میشود.
اینجاست که آدم فکر میکند اگر اتحادیهی مترجمانی وجود ندارد که این پایگاه داده را مدیریت کند و اتحادیهی ناشران هم اینکار را نمیکند، شاید گرفتن کپی رایت کتاب از نویسنده تنها راه حل باقی مانده باشد.
.
پ.ن: دستم نمیرود پستی را پابلیش کنم که از امیرمهدی درش حرف زدهام، بدون اینکه گفته باشم دقت این آدم توی ترجمه بعد از این همه سال هنوز مرا هیجانزده میکند. پنج سال پیش توی ویژهنامهی پرسهی سروش جوان همین دقت را داشت که حالا توی ترجمهی خاک غریب. دقت در مترجمی چیزی است که معمولاً با گذر زمان و تجربه کم میشود اما برای او نه.
و من این همه وفاداری همزمان به زبان مقصد و مبدا را توی همهی این سالها تا همین دیروز به چشم و از نزدیک و با مصداق دیدهام و هی بهاش گفتهام ممنون که ترجمه میکنی.
.