یکشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۷

توی نوشته‌ها دنبال‌ات می‌گردند

خواندن نوشته‌های دیشب آیدا مثل خواندن یک کتاب خوب بود که دوباره یک چیزی را توی دلم تکان دهد. مثل خواندن یک کتاب دوست داشتنی‌ِ ناشناخته‌ی امریکای لاتینی بود وسط یک عالمه کتابِ امریکای شمالی. خواندن کتابی برای روزگاران، میان آن همه کتابِ برای روزها. اول هر کدام‌شان را یک‌بار با نوت و یک‌بار بی‌نوت توی گوگل ریدر شِر کردم. کم‌شان بود. باید بلندتر می‌خواندم بعضی‌هاشان را.
.
می‌خواستم این‌جا بگویم که آیدا این نوشته دلیل اول خود درگیری‌ام را توی خودش حل کرد، ترس‌ام از مخاطبی که توی نوشته‌ها دنبال من بگردد تمام شده، ترس‌ام از این‌جا نوشتن- برهنه‌گی در جمع- کم‌رنگ شده. ممنونم دختر.
.