چهارشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۷

جلال ِ آل احمد

نمی‌دانم می‌شود چند سال پیش، اما سال ِ اول همشهری جوان بود. دخترک رفته بود با شمس آل احمد مصاحبه کند. پسرِ شمس که اسم‌اش جلال است، برای‌اش تعریف کرده بود که یک شب تلفن می‌زند خانه‌ی یکی از هم‌کلاسی‌های دخترش، پدر دختر گوشی را بر می دارد و قبل از این‌که گوشی را دستِ دختر بدهد ازش می پرسد شما؟ خودش را معرفی می‌کند: آل احمد هستم، جلال ِ آل احمد.
آقاهه می‌گوید: مرتیکه‌ي...

این‌ها را تعریف کرد که بگوید این‌طوری نیست که همه‌ عکس‌العمل‌شان برابر اسم و فامیل‌اش خوب باشد، گاهی وقت‌ها هم فحش