میدانم روزی میرسد که نشر مرکز به خاطر چاپ ترجمههای پیام یزدانجو از فلسفهی پستمدرن، ملت ایران و از زبان فارسی عذرخواهی رسمی میکند. مگر میشود اینکار را نکند؟ چطور میخواهد اعتماد این نسل جدید از دانشجویان علوم انسانی را جلب کند که حالا بیشترشان دیگر انگلیسی یا فرانسه میدانند و خودشان بلدند بارت و بودریار و دریدا بخوانند بیواسطهی ترجمههای غلطی که توی نشر مرکز منتشر شده؟
ترجمههای بد معمولاً طوری بد هستند که میشود دقیقاً ترجمه را نقد کرد. میشود گفت که مثلاً مترجم لحن نویسنده را رعایت نکرده، بعضی کلمات یا اصطلاحات را غلط ترجمه کرده، به متن مبدأ وفادار نبوده، یا به زبان مقصد تسلط نداشته. بعد هم برایشان یکی یکی مثال آورد.
ترجمههای پیام یزدانجو همهی این عیبها را یکجا دارند، اما ایراد اساسیشان این است که نمیشود نقدشان کرد. چون اصولاً قابل فهم نیستند. یک پاراگراف را از سر تا ته میخوانی، فکر میکنی نخواندهای، حواسات پرت بوده، بر میگردی دوباره از نو...و دوباره نمیفهمی. بعد میبینی جملهی سه خطی فعل ندارد، حرف ربطها کافی نیستند، کلمههای غیر همجنس با واو عطف به هم ربط داده شدهاند...
ترجمهاش از براتیگان را نخواندهام. اما سخت نیست فهمیدن اینکه چرا پیام یزدانجو اگر نخواهد فلسفه پستمدرنیسم ترجمه و تألیف(!) کند میرود سراغ براتیگان. در هر دو این حالتها شانس خیلی بالایی هست برای اینکه خواننده اگر چیزی نفهمد آن را به گردن دانش خودش یا پیچیدگیهای ذهن نویسنده بیاندازد. اما باور کنید متن فرانسه و انگلیسی بودریار و دریدا از متن فارسی ِترجمه یزدانجو آسانتر است.
پ.ن: چند سال پیش برای یک کار درسی خیلی حجیم، در سایه اکثریتهای خاموش و فوکو را فراموش کن را خط به خط با متن اصلی(تقریباً همهی کارهای بودریار روی نت در دسترس است) مقایسه کردم. اصولاً چیزی که ترجمه کرده ربط زیادی به متن اصلی ندارد. تازه اگر وقت خواندن ترجمههایاش چیزی دستتان را بگیرد.
پ.پ.ن : ادامه دادن این لیست نخرید، نخوانیدها سخت است، می ترسم تصویرم تبدیل شود به آدمی که به همه چیز گیر می دهد. اما خب چهکار میشود کرد، یک نگاهی به این لیست بلند بالا بیاندازید، همینهاست که یک انتشارات را نابود میکند. یکی یکی کتابهای پست مدرنیستیاش را خواندهام(دستکم به اجبار درسهای دانشگاه تهران) خیلی از جاهاشان را با متن اصلی چک کردهام. میدانم که ترجمهها خوب نیستند. حالا فکر میکنم اگر نگویم خطرش بیشتر است.
ترجمههای بد معمولاً طوری بد هستند که میشود دقیقاً ترجمه را نقد کرد. میشود گفت که مثلاً مترجم لحن نویسنده را رعایت نکرده، بعضی کلمات یا اصطلاحات را غلط ترجمه کرده، به متن مبدأ وفادار نبوده، یا به زبان مقصد تسلط نداشته. بعد هم برایشان یکی یکی مثال آورد.
ترجمههای پیام یزدانجو همهی این عیبها را یکجا دارند، اما ایراد اساسیشان این است که نمیشود نقدشان کرد. چون اصولاً قابل فهم نیستند. یک پاراگراف را از سر تا ته میخوانی، فکر میکنی نخواندهای، حواسات پرت بوده، بر میگردی دوباره از نو...و دوباره نمیفهمی. بعد میبینی جملهی سه خطی فعل ندارد، حرف ربطها کافی نیستند، کلمههای غیر همجنس با واو عطف به هم ربط داده شدهاند...
ترجمهاش از براتیگان را نخواندهام. اما سخت نیست فهمیدن اینکه چرا پیام یزدانجو اگر نخواهد فلسفه پستمدرنیسم ترجمه و تألیف(!) کند میرود سراغ براتیگان. در هر دو این حالتها شانس خیلی بالایی هست برای اینکه خواننده اگر چیزی نفهمد آن را به گردن دانش خودش یا پیچیدگیهای ذهن نویسنده بیاندازد. اما باور کنید متن فرانسه و انگلیسی بودریار و دریدا از متن فارسی ِترجمه یزدانجو آسانتر است.
پ.ن: چند سال پیش برای یک کار درسی خیلی حجیم، در سایه اکثریتهای خاموش و فوکو را فراموش کن را خط به خط با متن اصلی(تقریباً همهی کارهای بودریار روی نت در دسترس است) مقایسه کردم. اصولاً چیزی که ترجمه کرده ربط زیادی به متن اصلی ندارد. تازه اگر وقت خواندن ترجمههایاش چیزی دستتان را بگیرد.
پ.پ.ن : ادامه دادن این لیست نخرید، نخوانیدها سخت است، می ترسم تصویرم تبدیل شود به آدمی که به همه چیز گیر می دهد. اما خب چهکار میشود کرد، یک نگاهی به این لیست بلند بالا بیاندازید، همینهاست که یک انتشارات را نابود میکند. یکی یکی کتابهای پست مدرنیستیاش را خواندهام(دستکم به اجبار درسهای دانشگاه تهران) خیلی از جاهاشان را با متن اصلی چک کردهام. میدانم که ترجمهها خوب نیستند. حالا فکر میکنم اگر نگویم خطرش بیشتر است.
بعد هم میدانم که خیلیها شاکی هستند از این ترجمهها، اما پس چرا خاموش میمانند؟