یکشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۷

ما هم خشمگین‌ایم‌ آقای استر

با این‌که نوجوانی من را نویسندگانی که در می 68 در خیابان‌های پاریس شعار دادند، شکل داده‌اند، اما حالا فکر می‌کنم برای یک نویسنده خوب بودن باید از هیجان‌های سیاسی به قدر کافی دور ماند. برای همین هم از همه‌ی روایت‌های که لوموند آن روزهای چهل سالگی می 68 چاپ کرد، روایت پل آستر را بیشتر از همه دوست داشتم. همان موقع کل روایت‌اش را ترجمه کردم. به آقای فول متال جکت قول داده بودم همه‌اش را بگذارم این‌جا. اما این‌جا برای 2500 کلمه جا نبود و نگذاشتم‌اش.
امروز زیر این آفتاب تنبل شب پیشگویی خواندم و دوباره عاشق شدم پل استر را. این‌ها یک دهم آن یادداشت است:

"در آن سالِ دیوانه و ترسناک، در میان خون و آتش، داشتم بیست و یک ساله می شدم. من هم خشم‌گین بودم مثل بقیه. 500 هزار سرباز امریکایی در ویتنام راه پس و پیش نداشتند. مارتین لوتر کینگ به تازگی ترور شده بود. امریکا مثل یک آتش مهار‌ناشدنی بر‌افروخته بود. و آن‌گاه خشم تنها واکنش من بود، واکنشی که بدون توجه به آ‌دم‌اش، در می 68 و در برابر آن چه که منتظر نسل من بود تنها واکنش طبیعی بود. خیلی کم از دانشگاه بیرون می‌آمدم در آن کشاکش تنها تصور من از آینده کسانی که در این درگیری های شرکت می کردند ‌ این بود : زندان و تبعید.
و من ترسو بودم.
آدم شروری نبودم ، تصویری که از خودم داشتم بیشتر یک جوان بی سر و صدا ودرس خوان بود که دل بسته است به نویسنده شدن و کلاس‌های ادبیات و فلسفه دانشگاه کلمبیا تماماٌ جذب‌اش کرده‌اند. درست است که چند باری علیه جنگ شعار داده بودم اما بدون این‌که عضو هیچ گروه سیاسی باشم. آن‌قدری که هیچ وقت در هیچ نشستی شرکت نکردم یا حتی هیچ تراکتی پخش نکردم.
من یا پشت میزم مشغول خواندن کتابهای‌ام و نوشتن شعرهای‌ام بودم و یا مشغول وقت‌گذرانی با دوستانم در بار وست اند.
امروز من شصت ساله ام ٬ اما از آن سالها زیاد تغییر نکرده ام : نشسته پشت میزم ٬ با خود‌نویسی در دست و کماکان خشمگین ازدولت‌ام٬ شاید امروز بیشتر از همیشه٬‌ اما کاری از دست‌ام بر نمی‌آید٬ ‌مثل همیشه."