یکشنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۷

چرا باید هزار و یک شب را خواند

چند ماهی است که شب‌ها با قصه‌های هزار و یک شب می‌خوابم، وقتی شروع کردم گرچه خیلی دوست داشتم که به یک هزار و یک شب واقعی تبدیل‌اش کنم اما هیچ قراری با خودم نگذاشتم که هر شب بخوانم. خودم را خوب می‌شناسم آدم آهسته و پیوسته ای نیستم، هیچ پشت‌کاری هم در خودم سراغ ندارم. اما حالا که بیش از دویست شب گذشته و من همه‌ی این شب‌ها با این قصه‌های کوتاه و بلند به خواب رفته‌ام، دلم می سوزد که چرا هزار و یک شب را پیش تر به فارسی نخوانده بودم، که چرا به ما نخورانده بودن‌اش.
ترجمه فرانسه‌ای که دارم وا‌دارم می‌کند فکر کنم ترجمه از متن اصلی هیچ کم ندارد. مخصوصاً که آودیو بوک است و هیچ چیز برای گوش من لذت بخش تر از زمزمه‌ی داستان‌های هزار یک شب به این زبان نرم و لطیف نیست.
فکر می‌کنم هزار و یک‌ شب‌ هم می‌بایست به جمع آن کلاسیک‌هایی اضافه شود که کا‌لوینو مفصل برای‌مان توضیح می‌دهد که چرا باید خواند‌شان.
...
پ.ن: درست‌اش این بود که یه پست می‌گذاشتم با عنوان "چرا باید شیراز را دوست داشت" . اصلاً شیراز که باشی گناه ‌ است که در باره چیز دیگری حرف بزنی.