اگر پاریس را اینقدر دوست نداشتم٬ هی هر بار دل کندن اینقدر راحت نبود. اما دوستش دارم لعنتی را٬ پاریس برای من کماکان همانی هست که توی کتابها مینویسند٬ هر چقدر هم دوستهای فرانسویم تلاش کنند که این تصویر ایدهآل از پاریس و فرانسه را از ذهنم بیرون کنند نمیتوانند٬ برای من فرانسویها گنده دماغ نیستند٬ هیچ وقت نبودند٬ من فقر حومه پاریس را ندیدهام. من خشونت پلیس را علیه سیاهپوستها و مسلمانها حس نکردهام. حالا هی بگویند تو نمیخواهی ببینی. مگر میشود آدم جایی زندگی کنند که مردماش اینقدر لطیف زندگی میکنند و حرف میزنند و دوستشان نداشته باشد؟
بعضی وقتها فکر میکنم پاریس حتی قابلیت آن را دارد که برایم جایگزین شیراز شود.
دو ساعتی است رسیدهام و با حساب آن پنج ساعتی که در هواپیما بیوقفه خوابیدهام٬ انرژی دارم که دو روز کار کنم٬ برای همین هم با چمدانم مستقیم آمدهام محل کارم. اگر این دو روز تعطیل آخر هفته هم بیایم٬ دوشنبه صبح که میروم اورلئان میتوانم مطمئن باشم کار عقبماندهای ندارم. یعنی از من بر میآید؟
دو ساعتی است رسیدهام و با حساب آن پنج ساعتی که در هواپیما بیوقفه خوابیدهام٬ انرژی دارم که دو روز کار کنم٬ برای همین هم با چمدانم مستقیم آمدهام محل کارم. اگر این دو روز تعطیل آخر هفته هم بیایم٬ دوشنبه صبح که میروم اورلئان میتوانم مطمئن باشم کار عقبماندهای ندارم. یعنی از من بر میآید؟