دوشنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۹۱

زلزله و روحیه جهادی که در ما نهادینه شده

چرا مردم این طوری* شدند؟ یه جوری از رفتن به مناطق زلزله زده و اعزام تیم مردمی به مناطق زلزله زده و انواع پیچیده کمک های مردمی حرف می زنند که انگار که نه انگار کلی ساختار رسمی برای این کار وجود داره. 
 این روحیه انقلابی مسخره حالم رو بد می کنه. انقلابی به این معنا که پشت پا بزنند به هر سیستم استخوان داری که وجود داره و فکر کنند از فردا خودشون می تونند امور رو در دست بگیرند (همون روحیه ی که باعث شد نسل قبلی انقلاب کند) یه عالمه آدم بی تجربه می رن اونجا و می شه عین بم. ما ساختار محکم و درست و حسابی داریم برای این شرایط، دلیل نمی شه چون رییس جمهور  یا دولت رو قبول نداریم، بدنه ی با تجربه ی سیستم رو هم قبول نداشته باشیم و خود بی تجربه مون شخصن آستین بالا بزنیم. خب می خواین کمک کنید هلال احمر برای همین کاره... از طریق نهادهایی که وظیفه شون همینه و همون جوری که می گن کمک کنید.

روحیه انقلابی این مردم من رو می ترسونه. معلومه جمهوری اسلامی واقعن در این سی و چند سال موفقیت آمیز عمل کرده در آموزش رسمی روحیه انقلابی و جهادی. جهاد! کلمه ش همینه. الان من در شبکه های اجتماعی فارسی زبانم فقط روحیه جهادی** می بینم، اون هم از آدمهایی که آدم ازشون توقع داره ارزش فرم و سیستم و سازماندهی شده عمل کردن رو در برابر محتوا و نیت خیر و جهادی عمل کردن بفهمند.


من از چنین جامعه ای می ترسم.

موقت
*یکی می گه از تهران راه افتادیم رفتیم کمک راهمون ندادند و این رو نشانه ی ناکارآمدی سیستم می دونه. یکی ساکن استانهای جنوبی بهش برخورده چون زنگ زده هلال احمر گفتند کمک جنسی نمی تونیم از اینجا بگیریم و معتقده که نمیخوان به مردم کمک کنند. یکی یه عکس از گروه امداد ترکیه ای گذاشته که لب مرز ایستادند-چند دقیقه؟- و عصبانیه که چرا اینا لب مرزند و راه شون نمی دن بیان کمک. یکی آدرس خونه‌ی فلان بازیگر معروف رو می ده می گه این آدم مطمئنیه برای کمک. اون یکی می گه دوست من از فلان روستا رد شده گفت فلان چیز احتیاج دارند... 

**معناش توی ذهن من (و نسل من؟) من کوشش و مبارزه و فعالیت با نیت خیر اما بدون تجربه و بی برنامه است. معنای دینی ش هم حتی یک جور جنگ واکنشیه، بی برنامه.