شنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۹

ناپل از تراس خونه

دلم تنگ شده برای ناپل. برای تراس خونه‌ی ناپل. برای این‌که هر روز هر روز حتمن با دقت نگاه کنیم  تا ببینیم غباری بالای وزوو دیده می‌شه یا نه،‌ اگر آره، دوده یا ابره.
زندگی‌ ناپل برای من ایدیال تایپ(نمونه‌ی آرمانی؟) خوش‌بختی‌ای بود که به کار آدم نمی‌آد. خوش‌بختی و آرامشی که آدم کوفت‌ش می‌شه این‌قدری که هر لحظه می‌ترسه یه چیزی سربرسه و ازش بگیردش، این‌قدری مطلق‌ه که ترسناک‌ می‌شه. همه‌ش فکر می‌کنی خبر بد پس کی‌ می‌رسه، چون می‌ترسی خبر بد هم مثل خوش‌بختی‌ه در اوج باشه. در اوج بود.
اول نتیجه‌ی انتخابات و بعد بیست و پنج خرداد. چمدان‌م رو بستم آمدم ایران به خیال این‌که همه‌چی درست می‌شه و همان تابستان برمی‌گردم ناپل. اما بر نگشتم. یادتونه که آدم احساس می‌کرد مهمه که تابستان بعد از انتخابات ایران باشه، حتی احساس می‌کردیم اگر یه روزی نباشیم حتمن همون روز اتفاق مهمی می‌افته.
صاحب‌خونه‌‌ام  امروز زنگ زد ببینه من اصلن می‌خوام اون یکی چمدان و وسایل‌م رو یا نه. دلم تنگ‌شده برای ناپل اما دیگه از این شهر می‌ترسم.

Comments (7)

Loading... Logging you in...
  • Logged in as
Login or signup now to comment.
فکر کنم نفر اولیم که نظر می دم ! چون دیدم همین الان آپ کردی ! :)
عکس رو هر چی تلاش کردم باز نکرد.نمی دونم فکر کنم مشکل از هاستشه.
بله "به خیال اینکه همه چی درست میشه " . این خیال رو همه ی ماها کردیم متاسفانه
Reply
نظر من کجا رفت؟
Reply
عکس فیلتره، با فیلترشکن می‌شه دید
Reply
google reader
Reply
من از همه اينا كه مي گي مي خوام
Reply
شما پارسال ناپل بودی؟!! من فکر میکردم تنها فارسی زبانم تا شعاع چند صد کیلومتر. شهر عجیب و جالبی بود، مخصوصا بالکن هاش، با اون گل های قشنگ و البته لباسهای آویزون زشت!
Reply
عجب عکسی.یعنی وافعا اونجا زندگی می کردی؟من اگه می خواستم بهشت رو به خدا سفارش بدم قطعا یکی از طرخ هام همین بود
Reply

Comments by