پنجشنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۹

content

 دل‌خوشی‌های خیلی کوچکی دارم این‌روزها که حال‌‌ام رو خیلی خوب می‌کنه، مثل کتاب بی‌نظیری که در مورد کارم پیدا کردم، مثل بچه‌های نیمه‌‌شب که آقای نویسنده داده به‌ام و صبح به امید خوندن‌ش توی راه از خواب بیدار می‌شم و مثل ستاره که  برای دو هفته این‌جاست. شب‌ها کنار ستاره خوابم می‌بره و فقط آدم‌های کمی هستند که بدونند ستاره برات لالایی بندری بخونه تا بخوابی یعنی چی. می‌بینید من همیشه هم نق نمی‌زنم، اما می‌دونم که هنوز دل‌خوشی‌هام مزه‌ی تلخ قناعت می‌ده، مال دل‌تنگی‌ه.