میدانید این روزها بیشتر از هر کسی و چیزی، چه چیزی آزارم میدهد؟ نه دروغهای رییسجمهور و نه آنهایی که هنوز به شناسنامهی سفیدشان افتخار میکنند. آن روشنفکرهایی که پا انداختهاند روی پا و تحقیر آمیز به دیگران میگویند هیجان زده نشوید، جو زده نشوید.
گفتناش تکراری است که حسادت بیشتر از هر صفت دیگری عصبانیام میکند و فکر میکنم این نگاه از بالا و با این هیجان تحقیر آمیز برخورد کردن دلیلاش حسادت است. اینکه چرا آنها هیجانزده نمیشوند را شما فرض کنید برای این است که آنها بیشتر میدانند یا اشراف بیشتری دارند. اما واقعا به تاریخ خواندن احتیاج دارد فهمیدن اینکه خوشیها و خوشحالیهای کوچک است که زندگی فردی و شادیهای فردی ما را میسازد؟ فهمیدن اینکه شکست هم قرار باشد بخوریم بهتر است بعد از یک هفته کارناوال شکست بخوریم تا بعد از یک هفته توی خانههامان ماندن؟
فقط میخواهم بدانم شنبه که نتیجهی انتخابات بیاید و معلوم شود پیشبینیهایشان غلط از آب درآمده میخواهند چه بگویند. امیدوارم این حرف تکراری که مردم ایران رفتارشان غیر قابل پیشبینی است را نزنند. کی قرار است آدمهای دانشگاهی و روشنفکرهای علوم انسانی ما بفهمند که این مردم ایران نیستند که رفتارشان غیر قابل پیشبینی است، این ماییم که بلد نیستیم پیشبینی کنیم. این نقص را بپذیریم، قرار نیست که مردم رفتارهایشان را محدود کنند به امکانات و دانستههای محدود ما برای پیشبینی.
فقط میخواهم بدانم شنبه که نتیجهی انتخابات بیاید و معلوم شود پیشبینیهایشان غلط از آب درآمده میخواهند چه بگویند. امیدوارم این حرف تکراری که مردم ایران رفتارشان غیر قابل پیشبینی است را نزنند. کی قرار است آدمهای دانشگاهی و روشنفکرهای علوم انسانی ما بفهمند که این مردم ایران نیستند که رفتارشان غیر قابل پیشبینی است، این ماییم که بلد نیستیم پیشبینی کنیم. این نقص را بپذیریم، قرار نیست که مردم رفتارهایشان را محدود کنند به امکانات و دانستههای محدود ما برای پیشبینی.
سرهرمس یک کتاب عالی معرفی کرد از شوپنهاور، این یکی کتاب هم مثل آن یکی حجماش کم است، اگر دستتان رسید همین روزها قبل از اینکه هیجان انتخابات فروکش کند بخوانیدش، اصلا بگذارید برای پنجشنبه که کار خاص دیگری نمانده:
ایرانیها چه رویایی در سر دارند، میشل فوکو.
.
یک مقاله کتاب روایت میشل فوکو از انقلاب ایران است که بعد از جمعهی سیاه- هفده شهریور سال ۵۷ خودش را رسانده تهران: «وقتی درست پس از كشتار 17 شهريور به تهران وارد شدم به خودم مي گفتم كه با شهري وحشت زده روبرو خواهم شد چون در آنجا چهار هزار نفر كشته شده بودند. نمي توانم بگويم در آنجا مردماني شاد و مسرور ديدم ولي از ترس خبري نبود و حتي شجاعت شان بيشتر شده بود. مردم وقتي خطر را پشت سر مي گذارند شجاعت شان بيشتر مي شود.»
;
این دو پاره را از همان کتاب برداشتهام، بخش اول برای روشنفکرهایی که به مردم میگویند باید چنین و چنان کنند و بخش دوم برای مردم، برای خودمان که مثل یک خارپشت همهی خارهایمان را دوباره بیرون دادهایم.
این دو پاره را از همان کتاب برداشتهام، بخش اول برای روشنفکرهایی که به مردم میگویند باید چنین و چنان کنند و بخش دوم برای مردم، برای خودمان که مثل یک خارپشت همهی خارهایمان را دوباره بیرون دادهایم.
;
«... نقش روشنفکر این نیست که به دیگران بگوید چه باید بکنند. روشنفکر به چه حقی میتواند چنین کند؟ و به یاد آورید تمام آن پیشگوییها، نویدها، حکمها و برنامههایی که روشنفکران در دو سدهی گذشته بیان کردند و اکنون اثرها و نتیجههایشان را میبینیم.کار روشنفکر این نیست که ارادهی سیاسی دیگران را شکل دهد؛ کار روشنفکر این است که از رهگذر تحلیلهایی که در عرصههای خاص خود انجام میدهد، امور بدیهی و مسلم را از نو مورد پرسش و مطالعه قرار دهد، عادتها و شیوه های عمل و اندیشیدن را متزلزل کند، آشناییهای پذیرفته شده را بزداید، قاعدهها و نهادها را از نو ارزیابی کند، و بر مبنای همین دوباره مسئله کردن (که در آن روشنفکر حرفهی خاصِ روشنفکریاش را ایفا میکند) در شکلگیری ارادهی سیاسی (که در آن میبایست نقش شهروندیاش را ایفا کند) شرکت کند.»
;
«نبود هدف دراز مدت عامل ضعف نیست. به عکس به این دلیل که برنامه برای حکومت کردن وجود ندارد، به این دلیل که دستورهای روز موجزند، خواستی روشن تر و سر سخت و همگانی توانسته است پدید بیاید. ایران اکنون در حال اعتصاب سیاسی همگانی است. می توانم بگویم که در حالت اعتصاب نسبت به سیاست است و به دو معنی از یک سو سرباز زدن از اینکه نظام موجود به هر صورت که شده است ادامه یابد و دستگاه ها و سازمان های اداری و اقتصادی آن کار کند و از سوی دیگر خودداری از تن در دادن به یک جنگ سیاسی بر سر قانون اساسی آینده. بر سر راه هایی که باید در مسائل اجتماعی بر گزید، بر سر سیاست خارجی و بر سر کسانی که که باید جای حکام فعلی را بگیرند، نه اینکه بحثی وجود نداشته باشد، بلکه بحث به صورتی است که که این مسائل نمی تواند به شروع بازی سیاسی، از سوی هرکس که باشد میدان دهد. ملت ایران مانند خارپشت، همه تیغ هایش را بیرون داده است. خواست سیاسی او این است که نگذارد سیاست سر بگیرد.
«نبود هدف دراز مدت عامل ضعف نیست. به عکس به این دلیل که برنامه برای حکومت کردن وجود ندارد، به این دلیل که دستورهای روز موجزند، خواستی روشن تر و سر سخت و همگانی توانسته است پدید بیاید. ایران اکنون در حال اعتصاب سیاسی همگانی است. می توانم بگویم که در حالت اعتصاب نسبت به سیاست است و به دو معنی از یک سو سرباز زدن از اینکه نظام موجود به هر صورت که شده است ادامه یابد و دستگاه ها و سازمان های اداری و اقتصادی آن کار کند و از سوی دیگر خودداری از تن در دادن به یک جنگ سیاسی بر سر قانون اساسی آینده. بر سر راه هایی که باید در مسائل اجتماعی بر گزید، بر سر سیاست خارجی و بر سر کسانی که که باید جای حکام فعلی را بگیرند، نه اینکه بحثی وجود نداشته باشد، بلکه بحث به صورتی است که که این مسائل نمی تواند به شروع بازی سیاسی، از سوی هرکس که باشد میدان دهد. ملت ایران مانند خارپشت، همه تیغ هایش را بیرون داده است. خواست سیاسی او این است که نگذارد سیاست سر بگیرد.
این قانون تاریخ است: « هرچه خواست ملتی ساده تر باشد، کار سیاستمداران دشوارتر می شود.» شاید به این دلیل که سیاست آن چیزی نیست که وا نمود می کند، یعنی تجلی یک خواست جمعی نیست، بلکه سیاست جایی می تواند نفس بکشد که این خواست چندپاره، مردد، سردرگم و حتی در چشم خودش هم ناروشن باشد.»
;
میشل فوکو. ایرانی ها چه رویایی در سر دارند؟ انتشارات هرمس - نشر نی هم کتاب را چاپ کرده، من از لحاظ سرهرمس، از اولی نقل قول آوردهام.
تیتر عنوان مصاحبهی میشل فوکو با لیبراسیون دربارهي انقلاب ایران و از همان کتاب است.