از همهی ترانههای عاشقانهای که هر ملتی برای سارایاش دارد، باید همین امروز بنویسی که آپاردي سئل لر ساراني؟ اینجوری بازی کردن را کی یادت داده؟ ساری گلین را از کجا شنیدهای، از کجا شناختهای؟ با ذهن خستهی من، بازی نه.
.
پ.ن: من یک روزی که وقتش شد، مفصل خواهم نوشت دربارهی این که بگویم حواسام هست دارم چه غلطی میکنم با زندگیام، یعنی حواسام هست که یک غلطی میکنم با زندگیام که نتیجهاش خطرناک است. این چند کشوره بودن و چند زبانه و چند چند چند.
خواهم نوشت که چطوری است که ما هشت- نه نفر داریم روی زندگیمان قمار میکنیم، اما از آنجایی که با همایم و همزمان همه زندگیمان را گذاشتهایم وسط، حواسمان نیست که اینکار خیلی هم عادی و روزمره نیست. داغیم هنوز. طول میکشد تا بفهمیم اینکه نمیتوانیم بیست دقیقه حرف بزنیم بی اینکه چهارتا زبان عوض کنیم، اصلاً چیز خنده داری نیست و نمیشود با شوخی از کنارش گذشت. حالا اینکه اینها چه ربطی با حرفهای بالا دارد امیدوارم که واضح باشد، چون توی ذهن من که اینقدر واضح است که کم کم دارم از خودم متنفر میشوم که چرا زودتر از اینها بهشان فکر نکردهام. مسأله زبان و کشور نیست. مسأله شغلی است که چند زبانه بودن و چند کشوره بودن نیازش محسوب میشود، و این یعنی قرار نیست یکجا بمانی و به یک زبان حرف بزنی. مسأله زندگیای است که هیچ وقت در حرکت سامان نمیگیرد و ما انگار تا همیشه برای زندگیهامان تصمیم به بی سامانی گرفتهایم.
.
پ.ن: من یک روزی که وقتش شد، مفصل خواهم نوشت دربارهی این که بگویم حواسام هست دارم چه غلطی میکنم با زندگیام، یعنی حواسام هست که یک غلطی میکنم با زندگیام که نتیجهاش خطرناک است. این چند کشوره بودن و چند زبانه و چند چند چند.
خواهم نوشت که چطوری است که ما هشت- نه نفر داریم روی زندگیمان قمار میکنیم، اما از آنجایی که با همایم و همزمان همه زندگیمان را گذاشتهایم وسط، حواسمان نیست که اینکار خیلی هم عادی و روزمره نیست. داغیم هنوز. طول میکشد تا بفهمیم اینکه نمیتوانیم بیست دقیقه حرف بزنیم بی اینکه چهارتا زبان عوض کنیم، اصلاً چیز خنده داری نیست و نمیشود با شوخی از کنارش گذشت. حالا اینکه اینها چه ربطی با حرفهای بالا دارد امیدوارم که واضح باشد، چون توی ذهن من که اینقدر واضح است که کم کم دارم از خودم متنفر میشوم که چرا زودتر از اینها بهشان فکر نکردهام. مسأله زبان و کشور نیست. مسأله شغلی است که چند زبانه بودن و چند کشوره بودن نیازش محسوب میشود، و این یعنی قرار نیست یکجا بمانی و به یک زبان حرف بزنی. مسأله زندگیای است که هیچ وقت در حرکت سامان نمیگیرد و ما انگار تا همیشه برای زندگیهامان تصمیم به بی سامانی گرفتهایم.