سه‌شنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۸

یارم قدحی در دست

بعد از سه سال،‌ هی بر می‌گردم همه‌ي آن هشت، نه ماه را پاک می‌کنم که خودت را هم پاک کنم. هی آن شب مشاعره نمی‌گذارد. نمی‌شود منکر آن همه لذت شد و برق چشمان تو وقتی روی اوپن آشپزخانه و بعدتر همه‌ي جای خانه خواندی، زلف آشفته و خوی کرده و.

- گر نه دیوانه‌ای رو مر خویش را دیوانه ساز- گرچه صد ره مات گشتی مهره دیگر بباز

* زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست- پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست

- تو را هر آینه باید به شهر دیگر رفت- که دل نماند در این شهر که ربایی باز

* زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست- پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست

- ترسم که اشک در غم ما پرده در شود- وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

* زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست- پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست

- تا خود کجا رسد به قیامت نماز من- من روی در تو و همه کس روی در حجاز

* زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست- پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست. زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست- پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست. زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست- پیرهن چاک و.