سه‌شنبه، دی ۱۹، ۱۳۹۱

Ayda Says:

لابد حوالی سال هشتاد و سه بوده، یکی از عجیب‌ترین سال‌های زندگی من. داشتم پریشان‌گویی می‌کردم، آشفته و پشت سر هم. یه جایی اون وسطا مرد بی‌مقدمه گفت خیالت راحت، هر اتفاقی که بیفته و هر بلایی که سر رابطه‌مون بیاد، رازهات پیش من محفوظ می‌مونن.

سال‌های بعد اون‌قدر زندگی من عوض شده بود که دیگه هیچ رازیم راز نبود، حرف اون شبِ مرد اما عجیب به دلم نشسته بود. بعدها که وارد روابط عجیب و غریب شدم، یادم موند که به آدمِ مقابلم بگم خیالت راحت، هر بلایی که در آینده به سرِ رابطه‌مون بیاد، رازهات پیش من محفوظ می‌مونن. درسته که ماها به شکلِ مریضی آدمِ روایت کردن‌ایم، اما من به شخصه هرگز دیتیل رابطه رو علیه خودت استفاده نخواهم کرد. یادم موند و یادم بمونه هم‌چنان اولین ویژگی مهم برام قابل اعتماد بودنِ طرفِ مقابلمه. هنوز چیزی بیش از این بهم احساس امنیت نداده و برعکس هنوز چیزی بیش از این ناامنم نکرده.