دوشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۹

ارگ بخارا

برای پرزنتیشن‌ام باید بیست‌تایی عکس انتخاب کنم از بخارا. مساله اینه که عکس‌هایی که داریم مال یه ماموریت پارسال‌ه که توش عکس‌های سمرقند و بخارا قاطی شدند. الان سه ساعته که پای کامپیوتر دارم با کمک حافظه‌ام، دیده‌ها، خوانده‌ها و شنیده‌ها عکس‌های سمرقند و بخارا رو از هم جدا می‌کنم. باورم نمی‌شه که همه‌ش رو یادمه، قدم به قدم. لحظه به لحظه، کوچه به کوچه. حتی ترک‌های مدرسه‌ها و مسجدها. کاشی‌های ارگ بخارا رو تشخیص می‌دم.( البته این‌یکی دلیل‌ش اینه که کاشی شکسته جمع می‌کنم، دیدین این جاهای تاریخی همیشه بازسازی به‌راهه؟ اونا کاشی‌های قدیمی رو دور می‌ندازن که جدید جایگزین‌ش کنند، از توی دور ریخته‌هاشون می‌شه جمع کرد. به همین راحتی کاشی هفت‌صدساله دارم. حتی کاشی دو هزار ساله شهر پمپی)
لذت این چند ساعتم از کار وصف ناشدنیه. انگار که دوباره توی بخارا راه برم.