پنجشنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۷

وقتی کتاب‌ها ضریب هوشی‌ات را پایین می‌آورند

تقریباً به هیچ کسی نگفته‌ام اما تا سال آخر لیسانس فکر می‌کردم مسخ شدن یعنی تبدیل به سوسک شدن و مانده بودم که این فعل پرت و بی‌ربط چرا این‌قدر کاربرد دارد. هنوز این‌جا وقتی کسی را می‌بینم که اسم‌اش گره گوار است مثل آدم‌های چت متوهم شکل سوسک می‌بینم‌اش.
هنوز که هنوز است تلفظ بعضی کلمات را آن‌‌قدر که فقط در کتاب‌ها خوانده‌ام نمی‌دانم٬ نمی‌دانم مترصد یا مخیله را چطور تلفظ می‌کنند.هر بار که یاد می‌گیرم دوباره با آن‌چه سال‌ها توی کله‌ام داشته‌ام قاطی‌اش می‌کنم و اشتباه به کارشان می‌برم.
هنوز موقع حرف زدن کلماتی را به کار می‌برم که فقط در نوشتار کاربرد دارد و نه در زبان گفتار. برای همین هم گاهی وقت‌ها مایه‌ی سرگرمی دیگرانم. در انگلیسی هیچ وقت پیش نیامده تا آن‌جا که می‌دانم؛ اما فرانسه هم که حرف می‌زنم گاهی از این‌ کارها می‌کنم٬ مثلاً کلماتی را به کار می‌برم که کلاً در دویست سال گذشته فقط یک بار پروست به کارشان برده است.
به خاطر یک بدفهمی کوچک در هشت‌‌سالگی٬ در کتابی که آن‌وقت‌ها برای سن‌ام زیاد بود تا بیست سالگی فکر می‌کردم داربست را می‌زنند تا ساختمان را نگه دارد که نیافتد و درخت‌ها تکان می‌خورند و باد ایجاد می‌کنند.