اگر شهرزاد نبود من هم توی همان حبابی که همهی خارجیها را اینجا درش نگه میدارند میماندم. حباب فیزیکی و ذهنی.دارم سعی میکنم بیرون بیایم. به جای سی ان ان و بی بی سی شبکههای افغان نگاه میکنم، حتی وقتی دارند پشتو حرف میزنند. روزنامههای دری میخوانم. کتابفروشیهای کابل را یاد گرفتهام. دزدکی از خانه بیرون رفتن را یاد گرفتهام. اما خیلی طول میکشد تا جا بیافتم. نمیدانم عمرم قد میدهد یا نه.
شنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۹۱
سهشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۹۱
جابه جایی و جوزدگی
هیچ وقت این همه چیز برای نوشتن نداشتهام. هیچوقت زندگیام اینقدر اینتنس (شدید؟) نبوده. اما میترسم اینجا بنویسم. اینقدر وبلاگ نویسهای خوب دیدهام که با جا به جایی -معمولن مهاجرت- نوشتههایشان بد و دچار جو زدگی شده و هنوز بعد از یکی دو سال دست از سرشان بر نداشته، که میترسم. از نوشتههای هیجانزده میترسم. مینویسم و رویشان میخوابم به این امید که پخته شوند و بعدتر خیلی خام به نظر نرسند.
اشتراک در:
پستها (Atom)